معرفی وبلاگ
یکی از عوامل حفظ تعادلات تصمیمگیری و عملکرد صحیح دور از خطاهای مشکل ساز یادداشت است .
دسته
یادداشت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 73599
تعداد نوشته ها : 54
تعداد نظرات : 7
مناجات منظومه امام علي عليه السلام

دریافت کد نوا
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

صدق در ايمان و مومن بودن

خيلي مهم و ضروري است

و حتي حيات ايمان مومن است

به اين معني كه اگر دروغ گفت بايد بداند كه دروغ گفته و توبه كند

نه اينكه دروغ را صدق جا بزند

كه خيلي خطرناك است {براي حيات ايمان

}

بحث سر انس است

كه در حقيقت يك اثر توجه همان انس است

انس با مهرباني و نيكوكاري خيلي فرق مي كند

انس در اينجا همان صميمي شدن و

درد دل گفتن است

خدا ميفرمايد با من انس بگيريد و

از ياد من هروقت فارغ شويد زندگي تان تلخ ميشود

و البته اين ياد و انس بدرد خودمان ميخورد

نه اينكه خدا با ما مانوس مي شود و

از تنهائي در مي آيد ؟؟؟!!! نعوذباالله

خداوند تنها بوده و تنها هست و اين براي آن است كه

كسي در مقام خدا نيست

كه خدا بخواهد با او انس بگيرد

و اصلا احتياجي به انس ندارد

بلكه خدا مورد انس واقع ميشود

يعني ديگران براي اينكه به جائي برسند با خدا مانوسند

چون هم فقيرند هم ضعيفند

و هم محتاج انس كه خود احتياج به انس هم

يك مقامي است

در مراتب ذاني تا عالي آن

.

يك عارف بلند مرتبه يعني عارفي

كه به مراتب عرفان رسيده باشد

به مقامي مي رسد كه براي او

انس با غير خدا حرام ميشود

و اين حكم حرمت هم مورد عنايت خدا

هم هست و عذاب هم دارد

و درد غربت و دلتنگي رنج آور

عذاب دنيوي است

وحرف نزدن خدا با او عذاب اخروي است كه

از آتش جهنم براي عارف سوزاننده تر است

و هزاران بار درد مي كشد و مي ميرد

لذا مستوجب استغفار است

لذا حضرت محمد(ص) روزي هفتاد بار

يا بيشتر بعد از ارتباط با مردم استغفار ميكردند

كه ممكن است علت آن همان انس با

غير خدا يا توجه به غير خدا

حتي در حد خيلي كم يعني توجه كمي

كرده به مردم يا به دنيا و امورات آن ولي ممكن است

براي اين بوده كه مستوجب استغفار

شده كه در قرآن خدا دستور داد به استغفار

كه البته اين نظر من حقير است شايد

هم چيز دقيقتري بوده ولي لااقل به صواب نزديك تر است

كه توجه به غير خدا براي انسانهاي

واقعي حرام محض و مستوجب استغفار است قطعا

حالا دستور به استغفار براي پيغمبر از

اين مقوله بوده يا نه والله اعلم

خلاصه فرمود واستغفري لذنبك

استغفار كن اي محمد براي گناهت

و آيا به پيغمبري و عصمت او لطمه اي مي زند ؟

ابدا چنين نيست چون پيغمبر مقامش فرق دارد

. ....

اينكه علم معرفتي را گاهي مي گوئيم

يا متوجه مي شويم هم خود مستلزم استغفار است

اگر عارف باشيم

چون توجه به شقوق اين علم مي شويم

لذا آنهائي كه علوم معرفتي را ياد

مي گيرند و آگاه مي شوند

ولي هيچ يك از صفات يك مومن را ندارند

از جهت آنها هم در بند و دام شيطان هستند

مثل من كه گاهي مي فهمم خيلي چيزها

را و گاهي مي نويسم ولي انجام نمي دهم

اينها همه دام است گاهي هم از

مطلب خود يا شعري

كه در حال خاصي سروده ام تعجب مي كنم

يا لذت ميبرم يا مي خندم از اينكه كيف مي كنم

يا لذت مي برم يا متعجب مي شوم از

اينكه فلان مطلب به اينجا رسيده يا مي رسد

اين حالات همه شهوت است و مستلزم

استغفار و خدا هم در اين حكم براي اهلش عامل است

.

در عالم معاني هم فرو رفتن و فكر

را مشغول معاني كردن

و به تعبيري معنوي شدن خود انس با غير خداست

چون خداوند معنا نيست كه بخواهيم به آن بپردازيم

بلكه معنا را وسيله قرب به او قرار مي دهيم

معنا وسيله وصول به الله جل و علي است

نه اينكه در معاني فرو رفته و فكر را به آن پرداخته

و از ضياء معنا و از نور معنويت استفاده بكنيم

و فايده ببريم و

خلاصه در آن عالم كه يكي از عوالم بالاست

بمانيم و لذت ببريم

و از وصول به خدا باز بمانيم گاهي خيلي از

اهل معنا كه به اين بلا گرفتار شده اند

جزء مشركين گاهي جزء كساني كه اصلا خدا را

عبادت و بندگي نكرده اند

بلكه بندگي معاني كرده اند و گاهي جزء كساني

كه با معاني انس گرفته اند

و انس هم حاصل نمي شود مگر آدم اعتماد و

اطمينان به مونس بكند

و يعني توكل كند و تكيه كند و اعتماد كند پس

اعتماد و توكل و تكيه بر غير خدا كرده

و اعتماد و توكل و اطمينان و تكيه به معاني نموده

چرا چون اينكه از لوازم انس است و او با معاني

مانوس بوده و انس داشته

خلاصه جزء كسي مي شود كه به غير خدا اعتماد كرده

و غير خدا را مسبب عوالم دانسته و ناخودآگاه خود

را در ورطهء كساني انداخته

كه غير خدا را مسبب و باعث دنيا و مافيها تلقي

كرده و خسرالدنيا والاخره

. ...

حالا حساب كساني كه عمري با قوانين الفاظ و

معاني الفاظ سر ميكنند

و گمان ميكنند عبادت ميكنندكه معلوم است

...

آنهائي كه گفتيم به معاني مي پردازند منظور

به معنويت تمام امور و كائنات و به معناي عبادات

و دنيا و عوالم بالا و غيره اينطورند

واي بحال ديگران پس مگر لطف و اغماض خداوند به فرياد برسد

...

آنچه گفته شد هم حق است و هم واقعيت ولي پس

چطور خدا عدالت را اجرا مي كند

و آيا اگر بخشش فرمود بر خلاف عدل خداست

خير خداوند اگر هم ببخشد هم عين عدل اوست

چراكه خداوند و مقام خدائي اقتضاي آنرا دارد

كه ببخشد ولي اينطور نيست

كه بر خلاف عقل كه خود آفريده منظور عقل كل است قضاوت كند

و اين عدم خلاف قضاوت ناشي از اين نيست

كه خداوند نعوذ بالله محكوم مخلوق خود كه عقل است باشد خير

بلكه خداوند هيچگاه محكوم مخلوق خود نمي شود

و اصلا با خدائي او منافات دارد

بلكه آنچه مقرر فرموده عقل كل فرمان و حكم مي دهد

كه در حقيقت حكم عقل كل هم همان حكم خداست

يعني مي رسد به آن حكم و حقيقتي كه خدا

براي او معين فرموده

پس يفعل الله ما يشاء بقدرته مصداق پيدا مي كند

كه واقعا حق است اين مطلبي كه خودش فرموده و

اصلا جبري هم نيست

بدليل بالا و اصلا برخلاف عدل نيست

بدليل بالا

و اصل جبر و اختيار و

عدل و غير را

هم باعثش خداست و همه مخلوق اوست


دسته ها :
X