معرفی وبلاگ
یکی از عوامل حفظ تعادلات تصمیمگیری و عملکرد صحیح دور از خطاهای مشکل ساز یادداشت است .
دسته
یادداشت
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 73957
تعداد نوشته ها : 54
تعداد نظرات : 7
مناجات منظومه امام علي عليه السلام

دریافت کد نوا
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

سوال ؟ ؟ ؟

مراد خداوند رسيدن به عشق و مستي در ذات خودش است ؟؟؟

آيا عشق همان كمال است و چون فرمود سر خلقت با عشق شروع شد عشق مراد است ؟؟؟

كمال معرفت است ؟ عشق كمال است ؟

پس عشق معرفت است ؟ عشق مستي است ؟ يا عشق محرك است ؟

عشق طلب است ؟ عشق كمال است ؟ كمال همان عشق است ؟

معرفت براي رسيدن به كمال كه همان عشق است مي باشد ؟

معرفت علم است ؟ علم همان محصول عقل است ؟

پس معرفت عقل كل است ؟ ! پس كمال اگر معرفت باشد رسيدن به عقل كل است ؟

!

اگر علم نور است از انوار وجودي خداست كه وصول به خدا كمال است

پس اين نور هم نور كمالي است كه مراد خلقت آدمي است ؟

!!

يا نوري است كه وسيله وصول به نور اصلي كه والله نور السموات و الارض است

يعني ذات خود خداست ميباشد ... ؟؟؟

!!!

اگر وسيله است پس معرفت علم نيست

...

چون معرفت كمال است و علم خود كمال نيست بلكه وسيله است

يا اگر معرفت كمال باشد علم وسيله رسيدن به معرفت است و

اگر كمال نباشد پس معرفت هم وسيله رسيدن به كمال است

پس چه چيز كمالي است كه مراد خداست از خلقت پاكي كمال است

آن كمالي كه مراد است ؟ يا وسيله است عشق محرك است يا كمال است

و مقصد است مقصد و مراد خالق متعال چه بوده ؟

رسيدن به كمال ؟

كمال چيست ؟ معرفت ؟ علم ؟ پاكي ؟ نور ؟ عشق ؟ مستي ؟

يا همه وسيله رسيدن به كمال است و خود ذات مقدس خودش كمال است

والله اعلم بالصواب اللهم اشرح لي صدري و زدني علما و نجني من توهمات

دسته ها :

بسياري از معلومات علم نيست

و توهمات است و خيالات است و

آدم فكر مي كند يك مطلبي را

فهميده كه حقيقت يا واقعيت دارد

بلكه اصلا خيلي از معلومات حقيقت ندارد

و درست نيست و توهم است

چيزي احساس مي كند به حساب

اعتقادش مي گذارد و اينها توهم است

كه بسياري از آن توهمات

هم توهمات شيطان است

البته گاهي توهمات شيطان نيست

و گاهي توهمات رنگ معلومات مي گيرد

مثل آنچه مغزهاي الكلي به گمان

خودشان فلسفه بافي مي كنند

و درباره سرنوشت آدمي حرف

مي زنند و طرح مي دهند

در حالي كه كه مغز الكلي اصلا قادر

نيست تعيين مسير زندگي كند براي آدمي

بلكه عقل بدون الكل هم نميفهمد

بلكه فقط خالق مصالح زندگاني اين دنيا و آن دنيا

و كمالات و راه رسيدن به آن را براي بشر مي داند

و مي گويد و گفته است و انبياء پيام آور

خدا و ائمه اطهار مبين آن بوده و هستند

بسياري از معلومات توهم است و علم نيست

العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء

اللهم ارزقنا

دسته ها :

رهائي در راه خداست

راه خدا با اسارت سازگاري ندارد

هر چيزي كه آدم را اسير كند

غير از قطع طريق الي الله حالا

اسارت دني باشد مثل تمتعات دنيا

يا بظاهر عالي باشد مثل اسير

معنا شدن و اسارت در عالم و قفس معاني

و آن قوانين مربوط به آن

ولي راه خدا در حريت و آزادي وصول

و قطع مسير مي شود ولاغير

البته وصول به آن بسيار بسيار

سخت است ولي حقيقت است

چون كسي كه بگويد اي خدا به سويت

آمدم اگر اسير بند باشد نميتواند

و اگر بگويد دروغ گفته

بندها چند نوع است و قفس ها

انواع دارند و عالي آن هم گاهي

معنويات اند كه بند ميشود

ولي البته اهل طريق اين بندها را

پاره كرده اند و واصل شده اند

حالا چقدر وصول براي آنها

حاصل شده والله اعلم

البته اگر كسي در بند معنويات باشد

معنايش اين نيست كه آخرت

جهنمي ست خير

عذاب هر طايفه فرق مي كند عذاب

انسانهاي بالا به فراق است

كه در دعاي كميل فرمود

جهنم تو تحملش آسان تر است از فراق تو

......

پس هدف از مومن شدن بخدا و

هدف از كمالي كه خدا مقرر فرمود

آزادي از تمام بندهاست

و فقط دربند خدا گرفتار شدن است كه

البته آن را نميشود گرفتاري نام برد

بلكه آن نهايت آزادگي ست

.

هدف مست شدن نيست هدف

آزادي از هر مستي ست

هدف معنويت و سير در عالم معاني

و لذت از آن نيست

بلكه معنويات هم وسيله و مستي آن

هم اثر آن است و لذت بردن مزد كارگري آن است

ولي ماندن در آن معصيت بزرگ و

انس با آن گناه و توكل به غير خداست

و اعتماد به غير خدا يعني غير خدا

را مسبب دانستن است حتي معنا

چون معنا را هم خدا آفريده

.

آيا غرق شدن در مسير هائي كه

جزء طريق الي الله هستند درست است يا نه

ظاهرا بايد درست نباشد به دليل

روايت خيرالامور اوسطها

و اما وسط كجاست خود خدا معين مي كند

و كرده كه اوسط امور كدام است

فرض كنيم مثلا محبت و مهرباني و دوست

داشتن و عاطفه بخرج دادن

كه از مسير وصول الي الله است و

جزء جاده هاي آن است

و جزء لوازم وصول هم هست و

جزء وسائل هم هست

{

كه البته جاده بودن يا لازم بودن يا وسيله بودن

و يا به درجه لوازم يا به درجه جاده بودن مي رسد

}

هر يك بسته به درجه محبت

يا مهرباني يا ... است

هر چه درجه آن بالاتر وسيله بودن آن بيشتر

آنقدر در آن فرو رويم كه به دشمن خدا هم بخواهيم

با اعطاي جوائز يا به قاتلي كه كافر

هم هست و قصد فساد و قتل مسلمين دارد

و خرابي دنياي مسلمانان را دارد

از باب مهرباني لطف كنيم

و عاطفه را تا اين اندازه پيش ببريم

مسلما مقصود را ضايع كرده ايم

پس اوسط آن مراد است

و قس علي هذا در تمام لوازم مثل

وفا و علم و عشق و عقل و

هر آنچه كه مي شود جزء لوازم وصول

يا وسيله وصول يا جاده وصول برشمرد

غرقه شدن در آن و پرداختن به آن هم

برخلاف مقصود و غرض است

و بايد فقط به اندازه جاده بودن يا وسيله

يا لوازم بودن به آن پرداخت

كه البته اوسط آن را مي شود از

طريقه عمل كرد پيغمبران يا پيغمبراسلام

يا امامان فهميد

كه واقعا اگر ايشان نمي بودند بشر چه مي كرد ؟

حقيقتا هر چه پيش ميرويم بيشتر

به ائمه احساس نياز مي كنيم

ولي حيف كه بشر هم قاتل خود است

هم قاتل انبياء و رسل و

هم قاتل جانشينان ايشان و مكذب ايشان است

الي يوم القيامه الا شذ و ندر

كه مورد لطف خدا و هدايت او هستند

ان شاء الله ما هم جزء آنها بشويم

اللهم ارزقنا

. ...

دسته ها :

صدق در ايمان و مومن بودن

خيلي مهم و ضروري است

و حتي حيات ايمان مومن است

به اين معني كه اگر دروغ گفت بايد بداند كه دروغ گفته و توبه كند

نه اينكه دروغ را صدق جا بزند

كه خيلي خطرناك است {براي حيات ايمان

}

بحث سر انس است

كه در حقيقت يك اثر توجه همان انس است

انس با مهرباني و نيكوكاري خيلي فرق مي كند

انس در اينجا همان صميمي شدن و

درد دل گفتن است

خدا ميفرمايد با من انس بگيريد و

از ياد من هروقت فارغ شويد زندگي تان تلخ ميشود

و البته اين ياد و انس بدرد خودمان ميخورد

نه اينكه خدا با ما مانوس مي شود و

از تنهائي در مي آيد ؟؟؟!!! نعوذباالله

خداوند تنها بوده و تنها هست و اين براي آن است كه

كسي در مقام خدا نيست

كه خدا بخواهد با او انس بگيرد

و اصلا احتياجي به انس ندارد

بلكه خدا مورد انس واقع ميشود

يعني ديگران براي اينكه به جائي برسند با خدا مانوسند

چون هم فقيرند هم ضعيفند

و هم محتاج انس كه خود احتياج به انس هم

يك مقامي است

در مراتب ذاني تا عالي آن

.

يك عارف بلند مرتبه يعني عارفي

كه به مراتب عرفان رسيده باشد

به مقامي مي رسد كه براي او

انس با غير خدا حرام ميشود

و اين حكم حرمت هم مورد عنايت خدا

هم هست و عذاب هم دارد

و درد غربت و دلتنگي رنج آور

عذاب دنيوي است

وحرف نزدن خدا با او عذاب اخروي است كه

از آتش جهنم براي عارف سوزاننده تر است

و هزاران بار درد مي كشد و مي ميرد

لذا مستوجب استغفار است

لذا حضرت محمد(ص) روزي هفتاد بار

يا بيشتر بعد از ارتباط با مردم استغفار ميكردند

كه ممكن است علت آن همان انس با

غير خدا يا توجه به غير خدا

حتي در حد خيلي كم يعني توجه كمي

كرده به مردم يا به دنيا و امورات آن ولي ممكن است

براي اين بوده كه مستوجب استغفار

شده كه در قرآن خدا دستور داد به استغفار

كه البته اين نظر من حقير است شايد

هم چيز دقيقتري بوده ولي لااقل به صواب نزديك تر است

كه توجه به غير خدا براي انسانهاي

واقعي حرام محض و مستوجب استغفار است قطعا

حالا دستور به استغفار براي پيغمبر از

اين مقوله بوده يا نه والله اعلم

خلاصه فرمود واستغفري لذنبك

استغفار كن اي محمد براي گناهت

و آيا به پيغمبري و عصمت او لطمه اي مي زند ؟

ابدا چنين نيست چون پيغمبر مقامش فرق دارد

. ....

اينكه علم معرفتي را گاهي مي گوئيم

يا متوجه مي شويم هم خود مستلزم استغفار است

اگر عارف باشيم

چون توجه به شقوق اين علم مي شويم

لذا آنهائي كه علوم معرفتي را ياد

مي گيرند و آگاه مي شوند

ولي هيچ يك از صفات يك مومن را ندارند

از جهت آنها هم در بند و دام شيطان هستند

مثل من كه گاهي مي فهمم خيلي چيزها

را و گاهي مي نويسم ولي انجام نمي دهم

اينها همه دام است گاهي هم از

مطلب خود يا شعري

كه در حال خاصي سروده ام تعجب مي كنم

يا لذت ميبرم يا مي خندم از اينكه كيف مي كنم

يا لذت مي برم يا متعجب مي شوم از

اينكه فلان مطلب به اينجا رسيده يا مي رسد

اين حالات همه شهوت است و مستلزم

استغفار و خدا هم در اين حكم براي اهلش عامل است

.

در عالم معاني هم فرو رفتن و فكر

را مشغول معاني كردن

و به تعبيري معنوي شدن خود انس با غير خداست

چون خداوند معنا نيست كه بخواهيم به آن بپردازيم

بلكه معنا را وسيله قرب به او قرار مي دهيم

معنا وسيله وصول به الله جل و علي است

نه اينكه در معاني فرو رفته و فكر را به آن پرداخته

و از ضياء معنا و از نور معنويت استفاده بكنيم

و فايده ببريم و

خلاصه در آن عالم كه يكي از عوالم بالاست

بمانيم و لذت ببريم

و از وصول به خدا باز بمانيم گاهي خيلي از

اهل معنا كه به اين بلا گرفتار شده اند

جزء مشركين گاهي جزء كساني كه اصلا خدا را

عبادت و بندگي نكرده اند

بلكه بندگي معاني كرده اند و گاهي جزء كساني

كه با معاني انس گرفته اند

و انس هم حاصل نمي شود مگر آدم اعتماد و

اطمينان به مونس بكند

و يعني توكل كند و تكيه كند و اعتماد كند پس

اعتماد و توكل و تكيه بر غير خدا كرده

و اعتماد و توكل و اطمينان و تكيه به معاني نموده

چرا چون اينكه از لوازم انس است و او با معاني

مانوس بوده و انس داشته

خلاصه جزء كسي مي شود كه به غير خدا اعتماد كرده

و غير خدا را مسبب عوالم دانسته و ناخودآگاه خود

را در ورطهء كساني انداخته

كه غير خدا را مسبب و باعث دنيا و مافيها تلقي

كرده و خسرالدنيا والاخره

. ...

حالا حساب كساني كه عمري با قوانين الفاظ و

معاني الفاظ سر ميكنند

و گمان ميكنند عبادت ميكنندكه معلوم است

...

آنهائي كه گفتيم به معاني مي پردازند منظور

به معنويت تمام امور و كائنات و به معناي عبادات

و دنيا و عوالم بالا و غيره اينطورند

واي بحال ديگران پس مگر لطف و اغماض خداوند به فرياد برسد

...

آنچه گفته شد هم حق است و هم واقعيت ولي پس

چطور خدا عدالت را اجرا مي كند

و آيا اگر بخشش فرمود بر خلاف عدل خداست

خير خداوند اگر هم ببخشد هم عين عدل اوست

چراكه خداوند و مقام خدائي اقتضاي آنرا دارد

كه ببخشد ولي اينطور نيست

كه بر خلاف عقل كه خود آفريده منظور عقل كل است قضاوت كند

و اين عدم خلاف قضاوت ناشي از اين نيست

كه خداوند نعوذ بالله محكوم مخلوق خود كه عقل است باشد خير

بلكه خداوند هيچگاه محكوم مخلوق خود نمي شود

و اصلا با خدائي او منافات دارد

بلكه آنچه مقرر فرموده عقل كل فرمان و حكم مي دهد

كه در حقيقت حكم عقل كل هم همان حكم خداست

يعني مي رسد به آن حكم و حقيقتي كه خدا

براي او معين فرموده

پس يفعل الله ما يشاء بقدرته مصداق پيدا مي كند

كه واقعا حق است اين مطلبي كه خودش فرموده و

اصلا جبري هم نيست

بدليل بالا و اصلا برخلاف عدل نيست

بدليل بالا

و اصل جبر و اختيار و

عدل و غير را

هم باعثش خداست و همه مخلوق اوست

دسته ها :

توجه در انجام احكام شرعي يا در خود احكام

آدم را از هدف كه تقرب به خداوند است باز ميدارد

لذا لفظا ازنظر قبول شرعي در نماز يا عبادت حكم اين است كه

قربتا الي الله باشدوبگوئيم ميگوئيم ولي اصلا تقرب ايجاد نميشود

يعني اصلا روح ما به خدا نزديك نميشود

چون حواس ماجانب درستي يا نا درستي در انجام و عمل حكم شرعي است

 

پس توجه اصل است

 

حالا چطور ميشود توجه را تعريف كرد و توضيح داد

فكر نميكنم با تعريف لفظ يا معناي توجه بتوان آنرا خوب فهميد

بلكه اين يك تجربه است كه خيلي هم اين تجربه را كرده ايم

در خيلي از مسائل ولي مصداق آنرا نميتوانيم بيابيم

 

تا در تعريف معناي توجه كه

واقعا چيست بياوريم

لذا همينقدر ميتوانيم بگوئيم كه تقريبا تمام فكر جانب يك موضوع ميرود

بدون اينكه يك قسمتي از فكر در موضوع ديگر غرق شده باشد

بلكه تمام فكر مثلا اگر صد قسمت است يا لااقل هفتاد قسمت

البته در برخي موضوعات اول صد قسمت توجه داريم

بعد كم كم در لحظه ئ بعد نود قسمت بعد لحظه سوم هشتاد بعد هفتاد ميشود

مثل موقعي كه برق رفته بعد كه مي آيد لامپ اول پرنور ميشود بعد كم كم نورش عادي ميشود

حالا درباره اينكه آيا انجام حكم شرعي در تقرب موثر است يا نه مسلما موثر است

اما بشرط اينكه با توجه به نزديك شدن بخدا باشد

يعني همان قربتا الي الله حقيقي نه لفظي يعني هدف نزديكي به خداوند است

كه ما دستور خدا را انجام ميدهيم نه اينكه توجه كنيم در اينكه آيا دستور را انجام داده ايم يا نه

مثل همان گاوي كه بني اسرائيل خواستند ذبح كنند

علماي بني اسرائيل هي شك كردند كه چند ساله باشد و رنگش چه باشد و

تا اينكه هي حكم خدا بر آنها بار شد و كار مشكل تر شد

بلكه دستور كه صادر شد انجام مي دادند بقصد اتيان امر مولا كافي بود

چون براي خدا رنگ گاو و شكل و سن او مهم نيست بلكه اتيان مهم است

..........

 

 

 

دسته ها :

بازگشت

درواقع هر چه عملي است نوشته ميشود}}

1-

 

در نص آيات قران مبني بر

ارتباط حضرت محمد (ص)

با الله (جل جلاله) در خلوت و تاريكي

و زماني كه آدمها در

خواب شبانگاهي هستند ...

بنظر ميرسد مهمتر از اين

عبادت درباره معرفت نفس

و بعد معرفت رب نبوده باشد

پس مهمتر آن برخاستن به

عشق ارتباط با خالق متعال و

مونس واقعي همه است .

حالا اين ارتباط چگونه موثر است

طبق سفارش و آموزش خود قرآن

كه كلام پروردگار است

و رفتار حضرت نبي اكرم (ص) بعد

از نزول آن آيات همان نماز شب است .

يعني يازده ركعتي كه آموزش

آن بما رسيده

وليكن براي وصول باين مهم تقويت

ميل به ارتباط با خداوند (جل جلاله)

مهمتر است

چنانچه خيلي ها يازده ركعت را بعلاوه

دو ركعت نافله نماز صبح را هم ميخوانند

و قلبشان و خود واقعي و حقيقي شان

خبر نميشود

مسلما اين روش هيچ تاثيري در رسيدن

و رساندن روح و انسانيت ما بمقصد ندارد

پس

اولا تقويت ميل به ارتباط با رب جل شانه

دوما = اقامه نماز قبل از اذان صبح

سوما = بهتر است كه يازده ركعت باشد

يعني هشت ركعت نماز شب دو

ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر

:{

مرادم از اين شرح اين است

 

كه تعصب بي تاثير

و تحجر نسبت به امر مستحبات

باعث كسالت

و دلزدگي و ملالت و نهايتا عدم مقاومت

در راهي كه انتخاب كرده ام

باعث ترك كلي آن نشود }

 

 

 

2-

توسط همان برخاستن شبانگاهي 

با مبل بارتباط و انس با پروردگار خود

خود پروردگار هدايتگر قلوب مومنين است

و ليكن آنچه در مرحله دوم ممكن

است موثر باشد

در راه تقويت روح انگيزه در قطع اين

مسير تلاوت و قرائت قرآن با عنايت

بمفاهيم آيات است

كه حتي الامكان بعد از هر فريضه

عادت شود از روي كتاب مقدس

قرآن خوانده شود

3-

 

و ضروري بلكه واجب است

نه مستحب موثر تر است

قضاي مافات از عبادات است

و عدم توجه بآن چه بسا اثر وضعي

خود را خواهد گذاشت ...

و توفيقش را بايد از

خدا خواست

4-

 

هر فريضه خواندن دعاهاي خاص

ايام خيلي موثر است

و البته براي رفع حوائج هم ادعيه

مخصوصه همان تاثير را دارد

مهم اين طلب است كه بدون طلب

و دعا كردن مسلما اين ارتباط

مستحكم تر نمي شود

با توفيق خداوندي

5-

 

جايش بسيار موثر است ...

رعايت بهداشت دهان و دندان و بدن

و استعمال بوي خوش و لباس

تميز بسيار موثر است

در انجام عبادات

6-

 

مربوط به فرائض هم

حتي الامكان اگر عادت

شود خيلي موثر است

7-

 

مخصوص مومنين خاص

مثل خواندن دعاهاي ايام

و ليالي مخصوصه

يعني دعاي كميل و ندبه و توسل و

زيارات قبور ائمه اطهار عليهم السلام

و لو از دور

8-

 

و سعي در كنترل آن اول زبان

بعد چشم و گوش و فكر

و درج خلاصه ماوقع خيلي در

اين قضايا كمك خواهد كرد

9-

 

وسعت و رعايت حقوق خانواده

و همدردي با خلق الله بوسيله

اعطاي كمكهاي مالي يا رعايت راحتيشان

و از خود گذشتگي

بسيار موثر است

البته در اين راستا صدقه دادن

در هر روز خيلي اثر مطلوب دارد

در رفع بليات از خود و عزيزان

از روح و جسم مادي و معنوي در حفظ ...

و نيز سوزاندن اعمال قبيحه و

وصول به اعمال حسنه

و تقويت روح كمك رساني به خلق الله

10-

بنا را بر انجام با ميل و

علاقه بايد گذارد

تا جلوي هرگونه كسالت و ملالت

و سوئ استفاده وهمي شيطان

از فكر و قلب گرفته شود

لذا در اين راستا بايد عشق

را زياد كرد

در مرحله بالا به الله جل شانه

اما اگر نشد حفظ روحيه عاشقانه

مهمتر است ...

اصل اكسير بايد كسب و تقويت شود .

بنا را بر خدمت رساني بنحو

دقت بر اعمال در ساعات شبانه روز

انجام برخي مستحبات اعمال

سعي در انجام نوافل

ممكن است جزئي باشد ولي در

انس با دعا خصوصا بعد از

در مرحله سوم كه البته مهمترين مراحل است

از آنجايي كه سفارشات بسيار

دسته ها :

 

خداوند هيچ سالي را تكراري قرار نداده است

به اون معني كه ما از تكرار ميفهميم

و اين شباهتها دراوقات است

 

كه ما سال و ماه و هفته و ايام را تكرار فرض ميكنيم

درحالي كه حتي ماه و هفته و ايام و حتي ساعات و دقائق و لحظه ها

دوباره ايجاد و خلق شده اند

و همه تازه و نو هستند

و هيچكدام دوباره و كهنه و تكراري نيستند

حالا با اين نگاه كه حقيقي و واقعي ست

حال خود را ببين و عمر و فرصتهايت را نظاره كن

...

اكنون چه تصميمي داري؟

براي لحظه ديگر يا دقائقي نو و يا روزي تازه تر؟

 

 

 

 

 

 

دسته ها :

يكي از عوامل حفظ تعادلات تصميمگيري و عملكرد صحيح

دور از خطاهاي مشكل ساز

يادداشت است .

كجا بوديم ؟

ازكجا شروع كرديم

!

چگونه تصميم به اين مسير گرفتيم

 

چه عواملي باعث عزم ما شد

/

آيا آن صحيح بود

؟

يا اصل فكر وريشه ها و مسبباتش همه غلط يا

بي ملاحظه و بي مطالعه وسست بوده /؟؟

!

شاقول كاركجاست و آمارم چيست ؟

همه را

يادداشت برداري كردي ؟ > پس مشكلت كمتر است

جبران پذير است وحل شدني ست

.

 

دسته ها :
X